تاریخ : چهارشنبه 94/2/16 | 7:56 عصر | نویسنده : باران
مادر
به نگاهی لمسش کردم
به صدایی خواندمش
با حرکتی خواستمش
او مرا می دید و در انتظار نگاه من تا لمش کنم
و صدایی که بخوانمش
و حرکتی که بخواهمش
نشسته بود با درد
او هم با نگاهش لمسم کرد
با صدایی پر از مهر جوابم داد
و با حرکتی گرم مرا در آغوش گرفت
شیره جانش را به من هدیه کرد
و من
آرامشم را به او
با آهنگ قلبش خوابیدم
و او با نفس های من
نفس گرم مادر برایم تازگی نداشت
از آغاز کنارم بود
نور بود و خواستنی
بی ریا و مهربان
در انتظار تولدم بود
تولدم تولدم تولدم
.: Weblog Themes By Pichak :.